نقاب
نويسندگان
لینک دوستان





حسن نجاریان در توضیح مرگ پزشک تیم ملی در تیلی چوبیک 

 

مورخ 5/1/87 کوهنوردی

 

بهارلو به دلیل کمبود طناب سقوط کرده است

در حالی که فدراسیون کوهنوردی هنوز توضیح روشنی درباره مرگ سید بهاءلو پزشک تیم امید که موقع بازگشت از قله قبلی چوبیک سقوط کرد، نداده است حسن نجاریان عضو کمیسیون فنی نظارت و بررسی حوادث کوهنوردی با توجه به توضیحات افراد نزدیک به بهاء لو در این صعود می گوید که کمبود طناب و ضعف سرپرست تیم دلیل اصلی این اتفاق بوده است نجاریان به فارسی می گوید که اگر سرپرست کارآمدی برای این تیم انتخاب می شد این حادثه پیش نمی آمد تیم طناب ثابت کم داشته است و مجبور بودن در حمایت طناب بالایی قرار بگیرد تا طناب پایین باز شده و برای ادامه صعود به بالا برده شود این کار خیلی خطرناک بوده است نمی دانم چرا شهر پاها این کار را انجام نمی دادند به نظر می رسد سرپرست مدیریت لازم را نداشته تا شرپاها را به کار وا دارد او به زمان انجام صعود هم ایراد گرفته است سرپرست نمی دانسته از بعد از ظهر روز صعود هوا بد می شود بخشی از مشکلات پیش آمده به سرپرست بازمی گردد و بخش مهم دیگر به کسی که او را انتخاب کرده است تیم در بازگشت به سه گروه تقسیم شده بوده آنها در حالی از هم جدا شده بودند که هیچ وسیله ردیابی (جی بی اس) در اختیار نداشتند بی سیم آنها نیز یخ زده بود به نظر می رسد اعضا در این حد آموزش ندیده بودند که بی سیم را در جای گرم نگه دارند به گفته اعضا بهاءلو پیش از اینکه از تیم اول جدا شود به نفرات اعلام می کند که حالش خوب نیست چرا باید فردی را که چنین وضعیتی دارد بدون حمایت از طناب ثابت خارج کنند ظاهراً هیچ کدام از اعضا طناب کمکی نداشته اند زمانی که بهاءلو سقوط می کند وسیله ارتباطی ای وجود نداشته به کسی اطلاع داده شود فرزاند آرج کوهنوردی که زمان وقوع حادثه در محل حاضر بوده می گوید موقع بازگشت نزدیک ترین فرد به بهاءلو بودم او به من گفت که حالم خوب نیست یک دستش را من گرفتن و دست دیگرش را یکی از شرپاها طناب کمکی نداشتیم پایم سر خورد و یکی دیگر از شرپاها دست دکتر را گرفت من و حاجی بیگ از چه های نیشابور هم پشت سر آنها حرکت کردیم در انتهای آخرین طناب ثابت بهاء لو تصمیم گرفت بنشیند تعادلش را از دست داد و به سمت تاریکی سرخورد دکتر هیج تقلایی نکرد حتی کمک هم نخواست هیچ کدام از شرپاها حرکت نکردند و حاجی بیگ به سمت دکتر شیرجه رفت اما دیر شده بود.

پایان

قصه ای از ماورای ابومای:

تا حالا گریه کردی

دلم تنگ شده مدتی زیادی از آخرین هم آغوشیم با بهتر بیماری می گذر آخرین بار سال 80 بود قبل از برنامه صعود 8000 متری ماکالو در هیمالیای نپال پایم شکست و با پررویی و قدری تشویق همسرم راهی شدم راستش حکایت زندگی وامانده ما شده نقل تو در تویی داستانهای مختلف این چندگی که هر یک به عبارتی شاهنامه 77 من است از شادی تا غم ازدواج تا فرد از شکست تا پیروزی از رویارویی با کولاک و بهمنهای غول آسا تا غم فقدان دوست تا خنده شقایق عاشق به صبح که برای دستیابی به هر یک بهای سنگینی را پرداخته و سختی زیادی کشیده ام که فقط مجال یادداشت اندکی از آنها میسر بوده از آن جمله یاد دارم در یادداشتهای گاشبر بروم یک در نقطه هیمالیای پاسکتان خاطراتی نوشتم از ناتوانی انسان در برابر خطرات طبیعی که به واقع اگر کسی برای من این چنین نقلی بیان می کرد باورش برایم سخت و غیرممکن بود و حالا تری این چند روزه بایست شدن و تحمل درد باز هم حس نوشتن هجوم آورده به افکارم با خود گفتم هی دیوانه عضلانت به حرف اومدن و اگر آن بالاها کار دست ندادن باید محو نشدن باشی نمی دانم شدید حرمت نگه داشتند.

پنج نفری با دو باربر ارتفاع پاکستانی به کمپ چهار گاشروم یک به ارتفاع 7400 متر رفتیم به قصد صعود قله از عصر با بالا آمدن ابرها از جبهه پاکستان درگیر موانانی سهمگین شدیم من و دکتر گودرزی (از نادر پزشکانی که در تست شرکت می کرد) با هم در چادری کوچک به اندازه دو تخته شان و ارتفاعی بسیار کوتاه حبس شدیم شب اول تا صبح به نگه داشتن دیرکها گذشت که شب سخت و طاقت فرسایی بود روزهای بعد هم گاهی از شدت باد کاسته می شد و دقایقی دیوانه وار می تاخت.

دو روز مرگ آور را سپری کردیم و بسیار کوتاه و اضطراری بیرون می رفتیم دکتر از بقایای چادر خارجیها تعدادی پودر و سوپ پیدا کرده بود که حسابی آنها را مواظبت می کرد و عرصه برای صعود تنگ شده بود و نه راه پیش داشتیم و نه پس تاب ماندنمان نبود با حداقل مصرف انرژی زندگی می کردیم روزانه دو و یا شاید یک وعده غذا آن هم بسیار مختصر می خوردیم نکند نیاز به دستشویی رفتن پیدا کنیم کارمان شده بود تفل خاطرات از زن و زندگی گرفته تا صعود ها و سر آخر شهر و دیار و در ادامه چرت قیلوله به همراه غُرغُر.

چادرهای دیگر در یک امتداد و زیر کمر بریال برپا شده بود و تنها ارتباط بین ما گاه گاهی داد و بیداد بود که از بلابلای سفیر باد که فقط تا چادر بغلی می رسید و بدین ترتیب شاد بودیم مه همگی خوبند دکتر برای سرکشی از بچه ها بیرون رفت و در برگشت اعلام کرد حال باربر پاکستان وخیم است گروه بعدی به سرپرستی افلاکی در کمپ سوم ارتفاع 6800 متری مستقر هستند و منتظرند تا ببینند تکلیف ما چه می شود که در صورت صعود به بالا بیائید البته با این طوفان تملیف ما مشخص بود هر دو ساعت از طریق بی سیم از حال هم جویا می شدیم عصر که از گرد راه یخ زده رسید بهادرانی از چادر بغلی داد زد عمو حسن سرور گاز می خواد و گویا از پارگی چادر می نالد بیا و درستش کن با هزار مصیبت و کلنجار بالنگ دراز گودرزی به سختی لباس می پوشم که همراه است با هن. هن و مکث زیاد که خاصه کار در این ارتفاعات است راستش دیگر کسی به صعود قله فکر نمی کند فقط دنبال رهایی هستیم و زنده ماندن فاصله مرگ و زندگی به مویی بند است کافی است باد ضربه کاری به چادر وارد کند آن موقع است که فقط باید منتظر معجزه بود.

با مشقت زیاد آماده می شوم حالا مانده بیرون رفتن از این لانه که به علت طوفان و انباشت برف اطراف چادرها باید سینه خیز خود را به بالا برسانم جایی معلوم نیست پرده ای سفید و یخ زده مدام بر سر و صورت شلاق می زند باید وقت تا کجا انتهای چادری که بیش از 20 متر نیست چیزی پیدا نیست جز هاله ای از یخ مثل اینکه بخواهی از کوهی دشوار بالا بروی گام بر زمین می کشم به عزم جلو رفتن تو گویی با کسی در بگویم.

یکی به تخت سینه ام می زند نقش زمین می شوم نیم نگاهی به بالا می اندازم کسی نیست تنهایم تنهای تنها یاد دختر و پسر ایتالیایی می افتم که چند روز قبل باد آنها را در جبهه چنین پرتاب کرد حالا من پشت سرم شینی تند رفته تا چنین رویای پرتاب پرت شدن.

بلند می شوم نمی شود نه اینکه نخواهم باد اجازه بلند شدن نمی دهد ناتوان شده ام باید رفت آنها وسیله نیاز دارند هر چه توان در وجود دارم جمع کرده چهار دست و پا جلو می روم.

ذهن می رود به قیل و قال کودکی نهاوند با آن خانه قدیمی و گاه گلی زمستان سخت و کرسی چهار قیدخ هر وقت زمستان می آمد مادر می گفت آمدنش با خودش و رفتش با خدا ظهرها بوی خوش آبگوشت توی دیگ گلی رو چنگک کرسی سر مشت می کرد و تو از فرط سرما تا خیرخیره می تپیدی زیر کرسی و خیره می شدی به شیشه های یخ زده چند سانتی که به اشکال مختلف درمی آورد و شباهت زیادی به نخلستانهای در هم برهم داشت و ... و تازه وقتی گرما به خونت می نشست شیطنت گل می گرد و می رفتی سراغ دست در ازای به شیشه شیر خواهد و میک زدن و نهیب مادر که ای پدر سو ...

به این افکار در ارتفاعات اوهام گفته می شود که در صورت گسترش و عدم مهار بعضاً فرد شاید دست به رفتار نامعقولی بزند که به قیمت جانش تمام شود.

نیرویم را جمع کردن بلکه برسم به چادر وسطی و طناب حمایت آن گرفتم اشک یخ زده روی صورتم پهن شد تا حالا شده از ناتوتانی گریه کنی من کردم گرم شدم به پیروز یخ زده ای دست یافته ام به سراغ چادر بعدی می رفتم جرأت دل کندن از طناب حمایت چادر را نداشتن به پایین ترین قسمت آنکه زمین یخ زده است می رسیدم دستم را دراز می کنم برای گرفتن بند حمایت چادر بعدی.

و ای لغت به این هجوم خاطرت:

صعود تنها و بدون ابراز دیواره علم کوه جلویم نمایان می شود آن موقع که اواسط دیواره بر اثر ریزشی سنگ چند متری سقوط کردم و ناتوان دنبال چاره می گشتم به دنبال گره ای تنها تارهیدن که همراه بود با بازیگوشی و قید قید کلاغ مینا که حالا نقش همنوردی را بازی می کرد و کنار به کنار من تنها بالا می آمد.

و تو گویی شرمسار ریزش سنگ بود و دنبال تلافی و چون به انتها می رسیدم انگار که خیالش راحت شد و بر باد سوار.

از چادر وسطی که رد شدن باید از پله مانندی حدود 40 سانتی متری بالا می رفتم تا برسم به چادر بار برسد و رودی کوجرئت دل کندن از طناب در دست طوفان بی رحمانه تازید. می کوبید انگار عزم جزم کرده بود تا من هرگز نرسم اما من باید می رسیدم کفش بزرگ را به روی پله می رساندم مسخره بود هیچ صدایی از کس بیرون نمی آمد انگار همه غرق در سکونی مرگبار بروند و تسخیر لحظه های درد آور اینجا آخر خط بود جایی هولناک تر از این شرایط هیچ جا یافت نمی شود مرور خاطرات تراژدی اورست 96 با آن همه کشته آزارم می داد ما 7 نفر آیا مجال رهایی بود.

افکارم را جمع کرده حرکتی نمایش در کار سنگنوردی را در ذهن مرور می کردم به نام جامپ البته این حرکات مخصوص مولفی است که روی دیواره آویزان هستی و چاره ای جز پوش و رسیدن به گیره بعدی را نداری نیروی خود را جمع کرده آماده شدیم در این حالات خیلی مهم نیست چشمت باز باشد یا بسته اصلاً چشم داشته باشی یا نه اینجا کار کار دل است و شوق شوق پریدن.

رسید رسید دستم آخر بر پاره چادر دوست چیزی از آن نمانده روکش پاره مثل شلاق ضربه می زند نمی دانستم که تا فردا دوام می آورد یا نه امید که دوام بیاورد وگرنه جایی در چادرها نیست سرو دستش را بیرون آورد و با گرفتن کپسول تشکر می کرد و در حالی که داد می زد تا بلکه صدایش به من برسد ارباب صاحب علیمحمد حالی خرابه هی چند سرفه می کرد که من بفهمم وفع سینه اش هم خرابه پا خودم گفتم را ویلا بیا و درستش کن اینم * ریه شد جانم رو درون چادر تپاندم گودرزی حیوان شد انگار مدتی است همدیگر رو ندیده ایم و از هم * صورتم یخ زده کولاک از هر روزنی داخل شده برای دل گرمی من چند دقیقه ای گاز را روشن کرد و خوشحال که برای چند ساعتی کار برایش درست شده شروع کرد و به درآوردن لباس من و گرم کردن دستان من.

وقتی تمام شد در لیوان بزرگ من که معروف است به قهری بچه قدری برف کرد و جرعه ای شکافه ساخت بعد توی همون لیوان سوپ رشته درست کرد و آخرش هم آب جوش آورد برای فلاکسها برای موقع اضطراری در مورد فردا حرف زدیم و پا بی سیم به کمپ سرمی ها اعلام کردم که به هر قیمت که شده فردا پایین می آییم چون اینجا چیزی جز تلف شدن نیست.

فکر فرار درست افزایش زندان ها ما را دیوانه کرده بود.

تقدیم به همنوردان عزیز و بی ادعای گاشهر بروم

یک سال 82 و درود به روان پاک محمد دوارانر

                                    دی 87


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 25 تير 1390برچسب:, ] [ 1:56 ] [ Farhad ]

.: Weblog Themes By Mah Music :.

درباره وبلاگ

یک روز رسد ، غمی به اندازه کوه... یک روز رسد ، نشاط اندازه دشت... افسانه زندگی چنین است... در سایه : کوه... باید از دشت گذشت... ضمن خوش آمد گويي به تمامي عزيزاني كه به اين وبلاگ مراجعه نموده اند؛ در مورد اين وبلاگ بيشتر سعي شده است که جدیدترین مطالب و مقالات مربوط به این رشته ورزشی قرار گيرد تا از هر لحاظ مورد استفاده بازديدكنندگان محترم قرار بگيرد. در ضمن با توجه به اينكه به روز شدن اين وبلاگ سريع انجام مي پذيرد؛ از شما خواهش مي كنيم از آرشيو نيز ديدن فرماييد. نكته ي پاياني اينكه با توجه به اينكه بيشتر مقالات علمي و مطالب ديگر ،نوشته ي مدير وبلاگ مي باشد، خواهشمند است در صورت استفاده از اين مطالب ضمن كسب اجازه از مدير وبلاگ ، منبع آن را ذكر كنيد. هم اکنون منتظر نظرات و مطالب جدید شما دوستان عزیز می باشیم...
امکانات وب

ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 22
بازدید کل : 72656
تعداد مطالب : 124
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 2